در ستایش اوراق کردنِ متن‌ها

فرایند خواندن، برای من، شبیه فرایند «اوراق کردن» است. اعتراف می‌کنم هر نظریه‌ای را به این قصد می‌خوانم که شبیخون بزنم و اوراق کنمش. هرچه بیشتر متنی را دوست داشته باشم، دقیق‌تر اوراقش می‌کنم. کلیت متن‌ها و نظریه‌ها، کم‌تر برایم جذابیت دارد. جذابیتِ یک نظریه را اغلب وقتی حس می‌کنم که اجزای مهمش را پس از اوراق کردن در دست گرفته باشم. مثلاً فوکو؛ با خواندن او گویی به یک جعبه‌ی ابزار برای کارهای خودتان دست می‌یابید، حتی اگر بر کلیت نظریّه‌اش صحّه نگذارید.

برای توضیح ماجرا، به یک تمثیل متوسّل می‌شوم. فرض کنید قصد دارید هواپیما بسازید. همه‌ی کارهایش را انجام داده‌اید، فقط یک مشکل بزرگ وجود دارد: برای تکمیل هواپیما، به پیچ کوچکی نیاز دارید. هرچقدر جستجو می‌کنید، پیچ را نمی‌یابید. به شما خبر می‌رسد کس دیگری هواپیمایی ساخته است. به هواپیمای او نگاه می‌کنید. خوب و بد آن هواپیما برایتان اهمیت ندارد. مهم این است که در همین هواپیما همان پیچ کوچکی کار گذاشته شده است که شما برای ساخت هواپیمای خودتان نیاز دارید.

باقی ماجرا روشن است. وظیفه دارید شبانه سراغ هواپیمای رقیب بروید، و با دقتِ تمام و بسیار بی‌رحمانه اوراق کنیدش! باید همه‌ی قطعه‌ها را از هم جدا کنید، تا در نهایت پیچ مورد نظر را بیابید. پیچ را که یافتید، می‌توانید آن هواپیما را همان طور اوراق رها کنید، و سراغ هواپیمای خودتان بروید. پیچ را جا می‌اندازید، و حالا هواپیمای شما کامل است. چه چیز دیگری اهمیت دارد؟

آثار مرحوم کاتوزیان  را در نظر بگیرید. ایشان عمر خودشان را زیستند و آثاری مهم برجا گذاشتند. من ترجیح می‌دهم به جای اینکه وقتم را هدر دهم و مثلاً لقب جدیدی برای ایشان بیابم و ثنا بگویم، آثارشان را اوراق کنم و دنبال مصالح مورد نیاز برای کارهای خودم بگردم. برای من این اهمیت اساسی دارد. آیا مغرورانه است؟ به هیچ روی! این نه غرور که استقلال ذهنی است. آقای ملکیان زمانی گفتند که بر فرض آقای مصباح یک سوپرمارکت بزرگ داشته باشند، من هم دکه‌ی خودم را دارم و کار خودم را عرضه می‌کنم. این تمثیل به کار من هم می‌آید. بر فرض که «اساتید» و «پدران» و «نیاکان» هایپرمارکت‌های عظیم داشته باشند. من هم فضای کوچک خودم را دارم و به طور مستقل کار خودم را می‌کنم. صرفا وقتی به هایپرمارکت‌های آنان سر می‌زنم که به ماده‌ی خامی برای کار خودم نیاز داشته باشم. وگرنه وقتم را برای گشت و گذار در فضای آنان هدر نمی‌دهم. زرق و برق‌شان هم هیچ افسونم نمی‌کند.